به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دشمنان جمهوری اسلامی ایران با محوریت آمریکا، سالها بود که برای ضربه زدن به انقلاب و کشور، از یک نقص بسیار بزرگ رنج میبردند. این نقص بزرگ، نداشتن سرپلهای اطلاعاتی مستقیم در داخل ایران برای در اختیار داشتن اطلاعات فرهنگی، اجتماعی، دینی و البته سیاسی جهت رصد اطلاعاتی و برنامهریزیها برای ضربه زدن از داخل به کشور بود.
از سال ۱۳۷۸ که عناد و عداوت برخی جریانهای سیاسی داخلی با نظام جلوه خیابانی پیدا کرد و اولین فاز از شبکهسازی پیچیده دشمن برای نفوذ و ضربه از داخل به صورت آشوبهای کوی دانشگاه و چند خیابان پایتخت برای چند روز خود را نشان داد، نظام سلطه فهمید که میتواند روی برخی چهره و گروههای هدف داخلی جهت امتداد آن شبکه سازی «نفوذ و ضربه» حساب ویژه باز کند.
نتیجه فاز دوم این برنامهریزی پیچیده و چندوجهی که تجربه اطلاعاتی-امنیتی چند سرویس بزرگ و قدیمی غربی، متحدان منطقهای آمریکا و به طور خاص موساد پشت آن است، در سال ۱۳۸۸ رقم خورد که آشوب ایجاد شده به لحاظ حجم و وسعت بسیار گستردهتر و دامنهدارتر از ۷۸ بود و همراهی یا سکوت بدیل از همراهی برخی چهرهها و گروهها و حتی نهادهای حکومتی در برابر آشوب و حتی کمک به آن، در آتش آشوب دمید. فتنه ۸۸ هم مثل تاریخ ۴۰ ساله انقلاب اسلامی، در نهایت با حضور پرشور قاطبه ملت ایران شکست خورد و ۹ دی ۸۸ نقطه پایانی بر عملکرد میدانی شبکه «نفوذ و ضربه» در آن مقطع گذاشت.
بیشتر بخوانید
در سالهای پس از فتنه ۸۸، دستگاههای جاسوسی غربی و منطقهای، با مطالعه و جمعبندی فتنه ۸۸، راهبرد جدیدی تدوین کردند تا معایب طرحهای قبلی را کنار بگذارند و پارامترهای جدیدی را وارد بازی «فتنه امنیتی» با ایران کنند.
سرمایهگذاری گسترده روی گسلهای قومی، مذهبی و نژادی، هجمه به مشروعیت و کارآمدی نظام و «شبههسازی» نسبت به ارکان نظام (به ویژه ارکان مرتبط با رهبری) از طریق جعل خبر، سندسازی و اتهام زنی بی وقفه، و در نهایت سیاهنمایی تمامعیار از وضعیت کشور، پارامترهای اصلی فاز جدید این «فتنه امنیتی» است.
روح الله زم به گواه سوابقی که از فساد شدید اخلاقی او در زمان اقامتش در ایران وجود دارد، فردی کم سواد و فاقد حداقلهای هوشی، تحصیلی و فکری است که حتی او را مستعد کارگزاری سرویسهای جاسوسی خارجی کند. او صرفا یک «کاسب» متوهم با بیماری حاد خودشیفتگی و به شدت جاهطلب بود که از هر جایی که پولی میرسید، همانند مزدوران سازمان منافقین، خدمات «مزدوری» خود را ارائه میداد.
از این رو، این گمانه از همان ابتدای مطرح شدن نام او به عنوان «ادمین» آمدنیوز در ذهن ناظران مطرح شد که او صرفا یک چهره بیرونی از این مجموعه است که به دستورات عمل میکند. به بیان دیگر، تئوری پرداز تحرکات ضدایرانی آمدنیوز و رابط اصلی این مجموعه با سرویسهای بیگانه (به ویژه سعودی و اسراییلی) قطعا افراد دیگری بودند. بهتر و دقیقتر باید گفت که زم تنها نما و نماد بیرونی یک «شبکه» گسترده ضدامنیتی بود که علاوه بر پشتیبانیهای گسترده و «کنسرسیومی» از سوی سرویسهای جاسوسی دشمن، دارای شبکه منابع و سرپلهایی درون کشور و در درون ساختارهای بعضا حساس کشور است.
البته این که زم یک نماد و یک نمای بیرونی بود، هیچ چیز از جرم «خیانت» و ضربه به «امنیت» ملی کم نمیکند و او به عنوان یک مفسد فیالارض، سزاوار حکم اعدام است، چنان که در جرم «قتل» برنامهریزی شده، همان اندازه که «آمران» نقش دارند، «عاملان» هم دخیل و مجرم هستند.
درباره زم و پروژهی او، به ویژه بعد از عملیات اعجابآور به دام انداختن، دستگیری و انتقال او به داخل کشور در مهرماه سال گذشته، گزارشها و تحلیلهای بسیاری منتشر شد، اما اینک که پرونده ننگین و سیاه روحالله زم (که خود را نیما مینامید) به برگ آخر رسیده، لازم است در چند پرده، برخی ابعاد مهم و کمتر پرداخته شده پدیده «زم» را مرور کنیم.
فاز جدید رسانههای بازتابی
اردوگاه استحالهطلبان داخلی به طور تقریبی بعد از پاتک نظام به «پایگاه دشمن» در مطبوعات داخل کشور در سال ۱۳۷۹، تلاش کردند تا ضمن حفظ سرپلهای خود در درون قدرت سیاسی، طیف جدیدی از تریبونها را در اختیار بگیرند که در هجمه و حمله به ارکان نظام، ارزشهای انقلاب و خطوط قرمز جمهوری اسلامی، ملاحظات رسانههای مجوزدار داخلی را نداشته باشند و با صراحت بیشتری آرایش هجومی بگیرند.
اینگونه بود که از همان مقطع، شاهد مهاجرت طیفی از سیاسیون و فعالان سیاسی و روزنامهنگاران تغذیهکننده مطبوعات دوم خردادی به خارج از کشور بودیم. همین طیف، با پول و امکانات دولتهای بیگانه، چون آمریکا، بریتانیا و هلند و البته دسترسی به منابع خبری که موتلفان سیاسی آنان در داخل فراهم میکردند، هستههای نخستین رسانههای ضدانقلاب فارسی زبان، چون بی بی سی فارسی، سایت «روزآنلاین»، رادیو زمانه و امثال اینها را ایجاد کردند.
در سال ۸۴ و با شکست این جریان در انتخابات ریاست جمهوری، مهاجرت سربازان رسانهای جریان «تسلیم و استحاله»، شدت بیشتری گرفت و روزنامه نگاران دیروز، رسما تبدیل به پیاده نظام رسانهای دولتهای بیگانه شدند. این نقل و انتقالات سنگین، همراه با حمایتهای مالی و سیاسی سرویسهای جاسوسی نظام سلطه، تبدیل به زاردخانهای شد که در سال ۸۸، تمامقد پای کار ایجاد فتنه بزرگ بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمد.
اما از سال ۹۲، سناریوی رسانهای نظام سلطه علیه ایران، تغییرات کیفی ملموس و محسوسی داشت.روند خزنده تبدیل تلگرام و اینستاگرام به رسانههای اجتماعی اصلی ایران، بستری بسیار مهیا و حاصلخیز برای سرویسهای جاسوسی دمشن فراهم کرد تا با استفاده از فضای رها و در واقع «مرگ نظارت»، به مرور افکار عمومی ایران را به گروگان بگیرد و آماج سهمگینترین نوع عملیات رسانهای و جنگ روانی قرار دهند.
در چنین شرایطی، روحالله زم، یک «آقازاده» از داخل سیستم سیاسی، که سال ۸۸ نوچه و دستیار یک «آقازاده» فتنهگر دیگر، بود و سابقه نه چندان طولانی از بازداشت هم داشت، بعد از خروج از کشور، محور نوعی جدید از رسانههای «بازتابی» علیه نظام شد. در تعریف رسانه بازتابی باید گفت که همچون آینه عمل میکنند که نور خورشید را به صورت غیرمستقیم در جهتی خلاف جهت تابش منعکس میکند. به عبارت دیگر، جریانهایی در داخل کشور که پای در قدرت و ساختار سیاسی رسمی دارند، از آنجا که بنا بر ملاحظات در قدرت بودن نمیتوانند بسیاری از مواضع و اظهارات واقعی خود را مستقیما صورت دهند، از رسانههایی در خارج از کشور (که در مدار رصد و پایش قانون داخل کشور نیستند) بهره میبرند تا نظام و وفاداران نظام را مورد هجمه قرار دهند.
این بار اما، قرار بود «آمدنیوز»، رسانهای باشد که دارای «دسترسی» در عمق سیستمهای نظامی، قضایی و اطلاعاتی کشور است و با منفجر کردن بمبهای «افشاگری» و «اسنادی» ناب و فوق محرمانه، بازی نبرد رسانهای با نظام را تغییر دهد. این چنین بود، که شروع معروفیت آمدنیوز، با یک سناریوی «امنیتی» درباره مسوول واحد جنگ الکترونیک یک نهاد نظامی کلید خورد.
شاید در بررسی محتوایی کانال «آمدنیوز» در دو سال قبل از دستگیری زم، یکی از شیوههای اصلی کار «سناریو پردازی» این کانال، برای ایجاد شبهه نسبت به نظام، ایجاد یا تعمیق شکافهای اجتماعی و ایجاد اغتشاش ذهنی و روانی در اقشار مختلف جامعه ایران، آن هم در مواردی که این کانال روی «منابع موثق داخلی» خود مانور تبلیغاتی زیادی انجام میداد، به این صورت بود که بر مبنای یک خبر نسبتا حقیقی، یا یک سند درست، انبوهی از دروغ، جعل و تحریف را سوار میکرد و به صورت یک منظومه یا سناریو به مخاطبان ارایه میداد، در این صورت، نه تنها طیف عامتر مخاطبان پذیرش بالایی نسبت به داستان پیدا میکردند، که افرادی که شناخت نسبی از نهاد مورد هدف و افراد و مسوولین شاغل در ان داشتند، نیز دستکم نسبت به آن مجموعه یا افراد مورد تخریب، دچار شبهه یا مسالهدار میشدند. البته، در مواردی، چون هجمه هماهنگ به نهادهای انقلابی، برخی اسناد و اخبار هم توسط آمدنیوز منتشر میشد، که نشان از اخبار هدایتشده از داخل کشور داشت.
به عبارت دیگر، «شبکه نفوذ»، به عنوان اتاق فکر امنیتی روی «آمدنیوز» حسابی ویژه باز کرده بود و این پروژه محصول کارآزماییهای دستکم ۲۰ سال قبلی در حوزه نبرد رسانهای علیه نظام بود. سلولها و هستههای نهفتهی شبکه نفوذ در ارگانها و نهادهای مختلف کشور، سرخط شدند و در حالت آمادهباش قرار گرفتند تا ملاط اولیه داستانها و سناریوهای تخریبکننده «آمدنیوز» را فراهم کنند.
از سوی دیگر، جهتگیریهای تخریبی آمدنیوز (که برای آن از هیچ نوع دروغپردازی، جعل، توهین فروگذار نمیکرد) در قریب به اتفاق موارد، مختص و منحصر به نهادهای انقلابی (یعنی مهمترین سد و مانع در برابر ابرپروژه استحاله و تسلیم) بود، و از قضاء، در مواردی که پروندههای مفاسد اقتصادی واقعی و آسیبزننده به صورت شفاف و در دادگاههای علنی توسط قوه قضاییه جمهوری اسلامی مورد رسیدگی قرار میگرفت، هیچ خبری از «افشاگری»ها و «فسادستیزی»های این کانال نبود.
در معدود مواردی هم آمدنیوز اتهامی را متوجه چهرهها یا نهادهایی غیر از افراد وابسته یا منتسب به جریان انقلابی میکرد، از سوی اهل فن، تلاشی در جهت ردگم کنی تلقی شد و البته «آمدنیوز» هم از جایی به بعد این نوع مانورهای «فراجناحی» را به کلی کنار گذاشت و صرفا و اختصاصا روی تخریب نهادها و اشخاصی متمرکز شد که نقش مهمی در ایستادگی ملت ایران در برابر استحاله و تسلیم ایفاء میکردند.
گفتنی است که در این مسیر، متاسفانه ناظران شاهد سکوتی بعضا رضایتآمیز از سوی بخشهایی که هیچگاه مورد حمله تخریب و توهین پروژه «آمدنیوز» قرار نگرفتند. این یکی از قراینی است که بر مبنای آن، از همان ماههای آغازین فعالیت پروژه «آمدنیوز»، برخی صاحبنظران درباره استفاده از «رسانههای بازتابی» توسط برخی جناحها برای تسویه حساب سیاسی یا ایجاد فشار بر جریانهای رقیب هشدار دادند.
تلاشی دیرپا و قدیمی برای جذب «آقازاده»ها
در سالهای اخیر، به ویژه بعد از فتنه ۸۸، اتاق فکر ضدایرانی فوقالذکر، حسابی ویژه روی فرزندان برخی روحانیون زاویه دار با انقلاب اسلامی یا حتی ضدانقلاب، باز کرده است، تا هم نقص اطلاعاتی خود را از سازوکارهای درونی نظام دینی ایران جبران کند، و هم به واسطه آگاهی این فرزندان (به واسطه این که پدرانشان بعضا زمانی در مناصب حکومتی بودند) از روابط درونی ساختار قدرت در ایران، برای تعمیق شکافهای سیاسی و مذهبی و ایدئولوژیک درونی، از آنها بهره بگیرد. مهدی خلجی و همین روح الله زم، مصادیقی از این سرمایهگذاری هستند، که بعد از فتنه ۸۸ به شدت فعال شدند و تریبون، رسانه و امکانات در اختیارشان قرار گرفت تا علیه نظام به تبلیغ بپردازند.
البته اهل نظر میدانند که این تلاش برای احاطه، القائات مسموم، جذب و به کارگیری فرزندان و وابستگاه چهرههای شناختهشده نظام، شاید از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب و حتی در مواردی، چون ابوالحسن بنی صدر، از چند سال پیش از پیروزی انقلاب آغاز شد. ابوالحسن بنیصدر، فرزند مرحوم سید نصرالله بنی صدر، یکی از شناختهشدهترین روحانیون همدان بود که روابط دوستانهای با حضرت امام (ره) داشت.
سالها بعد، در مقاطعی فتنهخیز از تاریخ انقلاب، شاهد بودیم که وابستگان و فرزندان برخی چهرههای کلیدی در فتنه نقشآفرین شدند و یا مواضعی کاملا همدلانه و حمایتگرانه درباره آن اتخاذ کردند.
همه این موارد، و در تکمیل آنها، مورد «روح الله زم»، فرزند یکی از چهرههای سیاسی نظام که سالها مسوول یکی از مهمترین نهادهای فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی بود، «آسیبشناسی امنیتی» روی این روند جذب و استحاله را عاجل و ضروری میسازد چرا که هر چه ریشه و عقبه فرد به انقلاب نزدیکتر باشد، زهر او پس از پیوستن به دشمن قویتر خواهد بود.
«چهرهسازی» در داخل، «رسانهسازی» در خارج
دستکم در دو دهه گذشته، موارد متعددی بودند که یک چهرهی سیاسی «منتقد»، بعد از یک بازداشت نسبتا کوتاه، که تبدیل به یک رزومه «مبارزاتی» برای او میشود، به ناگاه بر شیب تند مواضع خود علیه نظام میافزاید، تا تبدیل به یک «اپوزیسیون» داخلی شود. آنگاه فرد در حالی که زیر حکم قضایی است، به ناگاه ناپدید میشود و سر از آن سوی مرزها در میآورد و البته خانواده او هم از قبل راهی شدهاند و بخشی از مسیر هموار شده است.
این چهره اکنون در کسوت یک «مبارز» که از داخل آمده و برای «مبارزه» هزینه داده، تبدیل به یک چهره رسانهای در رسانههای فارسیزبان آن سوی آب و یک محور برای «کلونیسازی» اپوزیسیون در خارج از کشور میشود. او آنگاه با پیوندها و ارتباطاتی که در طول سالها در داخل کشور ایجاد کرده، میتواند تبدیل به «منبع» نیز شود که اطلاعاتی کانالیزه از داخل کشور دریافت میکند و با چند بمب «افشاگری»، میتواند سرآغاز یک پروژهی رسانهای تازه قرار گیرد.
این سناریو قبلا درباره چهرههایی، چون مسعود بهنود، هوشنگ اسدی، محسن سازگارا، ابراهیم نبوی، حسین باستانی، علی افشاری، مصی علینژاد، مازیار بهاری و شماری دیگر اجرا شد و درباره روحالله زم هم کمابیش، همین کیفیت را شاهد بودیم و بعد از یک بازداشت کوتاهمدت (که بعدا روح الله زم با طبع داستان پردازش از آن یک حماسه ساخت و حرف از اعمال شکنجههای عجیب و غریب زد) از کشور خارج شد و به مرور در پازل پروژههای رسانهای علیه جمهوری اسلامی قرار گرفت.
رقابت تنگاتنگ با منافقین در «مزدوری»
یکی از شاخصههایی که پرونده زم را از لحاظ حجم و گسترهی خیانت به کشور متمایز میسازد، ولع عجیب او برای «مزدوری» بود. روحالله زم تقریبا با هر سرویس جاسوسی در محوز غربی-عبری-عربی که برای ضربه زدن به منافع ملی و خدشهدار کردن امنیت ملی ایران برنامه داشت، دست همکاری داده بود. موساد، سرویس اطلاعاتی سعودی، سرویس اطلاعاتی فرانسه، میت ترکیه، سازمان سیا... ا. این حجم از ولع و شیفتگی برای «مزدوری» علیه میهن مادری، صرفا در سازمان «منافقین» مسبوق به سابقه بود.
تلاش بیوقفه برای «خونین» کردن خیابان
سال ۹۵، در اوج معرکهی سوریه، که تمام تلاش نظام سلطه بر به زانو درآوردن دولت ملی سوریه متمرکز شده بود و عملا جنگ جهانی سوم در شامات کلید خورد. بحث «سوریه سازی» ایران هم در افق دید دشمنان پررنگ به نظر میآمد. در چنین فضایی، پروژه «آمدنیوز» آغاز شد که هدف غایی آن، فعال کردن گسلهای سیاسی، اجتماعی، قومیتی و مذهبی با هدف غایی «سوریهسازی» جمهوری اسلامی ایران بود.
در راستای این هدف، هر تنش و تشنجی در جامعه ایرانی در اقصی نقاط کشور، باید با آتشبار تحریک رسانهای، تبدیل به بحرانی امنیتی میشد. با کوچکترین اغتشاش و آشفتگی، آمدنیوز وارد معرکه میشد تا با خبرسازی، جعل خبر، وارونهنمایی و التهابسازی، به هر قیمتی خیابانها را «خونین» کند. بعد از توفیق نسبی آمدنیوز در غائله دی ماه ۹۶ (که خود زم آن را بزرگترین دستاورد خویش در دوران فعالیت میدانست) و همچنین نقش پررنگ آن در غئله فتنه دراویش در گلستان هفتم، امیدهای کارفرمایان خارجی و «داخلی» زم برای تحقق هدف سوریهسازی بیش از پیش شد و البته بر اعتماد به نفس کاذب شخصیت خودشیفته و متوهم روحالله زم به طرز عجیبی افزود.
خیانت زم در حوزه ضدامنیتی، صرفا منحصر در تحریک رسانهای نماند و طبق آن چه در یکی از جلسات دادگاه مطرح شد، او از سوی کارفرمایان ماموریت یافت تا تیم یا تیمهایی را برای هدف قرار دادن مراکز حساس کشور با راکت و موشک راهاندازی کند. دیگر خیانت زم این بود که از طریق انتشار آدرس مراکز حساس در بحبوحهی تنشها و اغتشاشات امنیتی، عملا برای حملهی به این مراکز حساس گرا میداد.
دستگیری زم و قبای لای در ماندهی دشمن
رهبر فرزانه انقلاب، در گرماگرم رسیدگی به یکی از بزرگترین پروندههای امنیتی تاریخ انقلاب، «قتلهای زنجیرهای»، در ۱ تیر ۷۸، در جمع مسوولان ارشد کشور و کارشناسان اطلاعاتی جملهای درخشان و تاریخی بیان کردند. ایشان فرمودند:
" قبای دشمن لای در گیر کرده، گوشهای از دزد در دست ماست و او دارد جنجال میکند تا ما رهایش کنیم. "
اشاره حضرت آقا به هیاهو و غوغای کرکننده مطبوعات و جنجالآفرینیهای جریانهای سیاسی برای به حاشیه کشاندن رسیدگی به آن پرونده حساس و حیاتی بود و عجیب این که تنها کمی بعد از این هشدار رهبر انقلاب، فتنه کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر همان سال رقم خورد که به کل، پرونده «قتلهای زنجیرهای» را از مرکز توجهات دور کرد؛ و از آن مقطع، هر گاه قبای «شبکه نفوذ» لای در گیر کرد و نظام به مراحل حساسی در شناسایی و زیرضرب بردن عوامل و عناصر این شبکه رسید، یک بلوای بزرگ و یک غائله به پا خاست تا هم توجه و تمرکز نظام را به سمت خود بکشاند و هم افکار عمومی را به سویی دیگر سوق دهد.
سال گذشته، دو سه هفته بعد از انتشار خبر دستگیری روحالله زم، در حالی افکار عمومی جریان انقلابی مشتاقانه از کشف شبکه داخلی تغذیهکننده آمدنیوز سخن میگفت، به ناگاه غائله افزایش سه برابری نرخ بنزین، آن هم پیرو زنجیرهای از اشتباهات و سوءعملکردهای عجیب در اجرا، رخ داد و کشور را درنوردید و به کل ماجرای دستگیری، اعترافات و محاکمه زم را به حاشیه برد!
از این رو، همانگونه که پیش از این نوشته بودیم، مهمترین وجه داستان دستگیری «روحالله زم»، خود این شخص نبود، که مهمترین وجه داستان، بحث به دام افتادن یکی از مخازن اسرار «شبکه نفوذ» داخلی است که به مراتب اهمیتی فراوانتر از خود او دارند. همان «شبکه نفوذی» که از ابتدای پیروزی انقلاب، از زمانی که انقلاب عزیز ملت ایران، طفلی نوپا و نورس بود، همچون یک تومور در داخل پیکره این طفل جاگیر شد و با گذشت سالیان، تبدیل به تودهای بدخیم شد که روی مراکزی حساس، چون سیستم اعصاب، سیستم خونرسانی و سیستم تنفس نظام قرار گرفت.
این تومور بدخیم، زمانی در سال ۵۹، در جریان کودتای نوژه، چند عامل کلیدی آن کودتا را با نفوذ در بخشهای امنیتی نوپای نظام، از مجازات نجات و فراری داد و حتی عضوی از شبکه نفوذ، خود به عضویت «ستاد خنثیسازی کودتای نوژه» درآمد (مسعود کشمیری).
یک روز در جریان جنگ تحمیلی، با نفوذ در صفوف رزمی جبهه خودی، اطلاعات عملیاتها را به دشمن رله میکرد و موجب عدمالفتح میشد، یک روز فتنه «قتلهای زنجیرهای» را در کشور رقم زد و فردای آن روز، با ایجاد بلوا و آشوب، در کوی دانشگاه تهران، اجازه شناسایی و جراحی کامل خود را به نظام نداد.
یک روز، در تقابل با خواست و اراده ملت، فتنه ۸۸ را به ملت بزرگ ایران تحمیل کرد، یک روز از داخل کشور کدها و گراهای دقیق و نقطهای تحریمی به دولت آمریکا میفرستاد و روز دیگر، با نفوذ در گلوگاههای اقتصادی و تشکیل شبکههای فساد اقتصادی، معیشت مردم را گروگان قرار میداد تا نظام را وادار به تسلیم و عقبنشینی کند و البته یک روز هم با شراکت در پروژه ضدامنیتی «آمدنیوز»، اهداف شوم خود را دنبال میکرد و حکایت این تومور بدخیم همچنان ادامه دارد و تا این حکایت هست، مبارزه ادامه دارد.
منبع: مشرق نیوز
انتهای پیام/
ای کاش جواب گستاخی های مسیح علینژاد هم داده بشه
یا علی
چه بدسرنوشتی که عذاب خداشاملش بشه